دورخیز

گاهی مجبوری برای رسیدن به آنچه میخواهی از جایی که ایستاده ای عقب تر بروی و دورخیز کنی.

دورخیز

گاهی مجبوری برای رسیدن به آنچه میخواهی از جایی که ایستاده ای عقب تر بروی و دورخیز کنی.

دانشجوی روانشناسی و علاقمند به نوشتن از آنچه بلده ، میبینه و حس میکنه.

۲۷
فروردين

-سلام روزتون بخیر من اکبری هستم از خانم اصغری شماره شما رو‌گرفتم برای امر خیر تماس گرفتم

-سلام.خواهش میکنم بفرمایید در خدمتتون هستم 

-خواهش میکنم.ببخشید دختر خانمتون متولد چه سالی هستن؟

-متولد ۷۳.ببخشید مگه خانم اصغری اطلاعاتی از دخترم به شما ندادن؟

-نه هیچ اطلاعاتی ندادن.قد دخترتون چنده؟

-(مکث)ضریف هستن دخترم ۱۵۷

-اهان پس کوتاهن.اخه پسر من۱۸۵

-(مکث)درسته

-دخترى سراغ ندارین قدش بلند باشه؟

-نه

ممنون.خدافظ

-خداحافظ

این مکالمه واقعى است فقط کمى صحبت هاى بى اهمیتش خلاصه شده...

باور کنین دختر ها چیزى فراتر از سایز و رنگ چشم و پوست هستن 

دختر ها سبک فکر دارن ،دیدگاه های مختلفی نسبت به رخداد های جامعه دارن 

علایق مختلفی دارن یکی عاشق کتاب خوندن یکی موسیقی یکی اهل سفر یا ورزش 

دخترا بعضی شوخ طبع برخی جدی و محکم...باور کنین ملاک های بسیااار مهم و تاثیر گذار تری در مورد انتخاب یک دختر برای شروع یک زندگی وجود داره تا زمانی که یک زن متر و ملاک سنجش یک دختر شایسته برای پسرش رو این قبیل موارد میدونه امیدی به تغییر جایگاه زنان در جامعه نیست

همونطور که پسرانه ما فقط حساب بانکی و میزان گردش مالی و سایز دور بازو نیستن باور کنین بعضی مردا عاطفی هستن بعضی عاشق معاشرت برخی درون گرا و‌عده ای برون گرا شاید تعدادیشون اهل دعوا باشن عده ای حوصله بحث نداشته باشن خیلی ملاک های مهم تری وجود داره که یک ‌دختر کنار یک پسر خوشبخت میکنه

وقتی میخواین به کسی زنگ بزنین و یه سری ملاک های ظاهری دارید سعی کنین از معرف اونها رو بپرسین تا این سوال ها حمل بر بی احترامی نشه

“خانواده خود من وقتی خواهر و مادر زودتر نمیان تا اول خوب سر تا پا رو‌نگاه کنن بعد بگن پسرشون بیاد یه امتیاز مثبت بزرگ به خانواده پسر میدن:)))”

باور کنین باید درگیر موارد کلان تر و‌مهتری بشیم در این موضوع.

  • دورخیز
۲۲
فروردين

موضوع ازدواج و تصمیم گیرى و انتخاب که خیلى ها اون رو ساده میگیرند تا اون دوران براشون دوران پر خاطره و سراسر شادى بشه(ساده گرفتن به معناى بى توجهى به نکات مهم در انتخاب) یکى از مهمترین تصمیم گیرى هاى هر فردى در طول دوران زندگى میتونه باشه چون اگر با من هم سلیقه باشین ازدواج و تشکیل زندگى مشترک میتونه سکوی پرش باشه برامون چه از نظر دینی و غیر دینی  اگر شما تا الان هر نظری برای انجام هر کاری میدادین حالتون رو‌میگرفتن و‌باهاتون همراهی نمیکردن و‌باهاتون صد در صد مخالف بودن با این انتخاب میتونین یه هم پا برای خودتون پیدا کنین و یه نکته خیلی مهم اونم اینه که برای انتخاب همسر به این نکته توجه کنین فردی که الان رو به روی شماس قراره تا پایان عمر کوتاه یا بلندتون همراهیتون کنه پس نباید با تصمیم عجولانه ، هم خودتون هم طرف مقابلتون رو در فشار قرار بدین حالا این معیار هارو سر فرصت مطرح میکنم که یه موقع این صحبت های من با کسانی که با سخت گرفتن ازدواج به معنای منفی اش موافق هستن اشتباه گرفته نشه.

نکته ای که میخوام اینبار مطرح کنم در مورد«فرصت» دادن در دوران آشنایى است.

باورى که من دارم اینه که دوست ندارم بعد از رد کردن هیچ فردى،بعداً که سال ها از اون مورد گذشت و وقتى به عقب برمیگردم  با خودم بگم اى کاش با همون فرد ازدواج کرده بودم.

بگذارید افرادى که سر راه شما قرار میگیرن حالا چه به خواستگاریشون میرین یا به خواستگاریتون میان یا در یک فضای مشترک با اونها آشنا شدین کاملا خودشون رو به شما معرفی کنن.

اجازه بدین همون طور که با دلیل و‌منطق نظر مثبت خودتون رو نسبت به فردی مطرح میکنین ، نظر منفی شما هم‌ نسبت به اون آقا یا خانم با دلیل واضح و روشن مطرح بشه تا سال ها بعد هم بتونین از اون عدم انتخاب دفاع کنین.

البته این موضوع در مورد افرادی است که در جلسات اول و دوم و‌حتی سوم با هم نقاط مشترک فراوانی دارند.

وقتی به مرحله سومین دیدار میرسید و ابهاماتی برای شما ایجاد شده است با سوال و صحبت در آن موارد سعی کنید به یک جواب روشن برسید و اجازه دهید طرف مقابل هم به این شناخت نسبت به شما برسد و‌توجه داشته باشید که فقط روی نقاط تیره یا موضوعاتی که اختلاف نظر دارید تمرکز کردن کار درستی نیست بلکه باید همزمان به بررسی مابقی معیارها پرداخت و در پایان فرصتی که برای خودتان به منظور شناخت معین کرده اید،همه موارد که شامل نکات منفی ،مثبت نقاط اشتراک یا اختلاف است را باهم بررسی کنید تا به یک جواب عاقلانه و قابل اعتماد برسید و تا آن زمان شما هر وقت احساس کردید کاملاً از جواب رد خود مطمئن هستید میتونین نظرتون رو بیان کنید و پیشنهاد من به شما این که این موضوع رو با طرف مقابلتون در میان بگذارید و اجازه بدین او هم از دلیل شما براى رد کردنش باخبر باشه و در این مسیر کاملاً صبور باشین و با آرامش پیش برین...

چون عجله ای در کار نیست،ما برای انتخاب یک موبایل ساده مدت ها بررسی میکنیم،این انتخاب که از هر نظر جای خودش رو داره.پس اکر کسی هم خواست شما رو مجبور کنه که در انتخاب اولیه عجله کنید ازش خواهش کنید برای کمک به شما جو آرامی رو فراهم کنه تا بتونین به دور از تشنج یک انتخاب سالم داشته باشید.

در این مدت دعا و راز و نیاز برای درست پیش رفتن این مراحل را هم فراموش نکنید.

  • دورخیز
۱۲
فروردين

ازدواج موضوعى است که با وجود اینکه برنامه هاى زیادى در موردش ساخته میشه اما بازم جا براى حرف زدن داره ،یا شاید جا براى یادآورى داره وگرنه این حجم از طلاق عاطفى در جامعه وجود نداشت حالا طلاق قانونى که جاى خود دارد و هم سن و سالاى خودم و بزرگتر از خودم و حتى کوچکتر از خودم درگیر این موضوع هستن چه از این جهت که نمیخوان تن به ازدواج بدن یا میخوان تن به ازدواج بدن اما مورد مناسب پیدا نمیشه یا مورد مناسب 

نمى پسندشون یا هر مورد دیگه اى...

من با این تیتر هر چیزى که خونده باشم و یا به سبب رشته ام از آدم هاى مختلف شنیده باشم و کلاس رفته باشم و روش تحلیل کرده باشم و از همه مهمتر به یُمنِ رفت و آمد حضرات خواستگار هاى جور و واجور و ناجور  و دیده ها و شنیده ها و تجربیات خودم مطالبى رو که به ذهنم میرسه اینجا مطرح میکنم.

اگر در شُروفِش هستین یا میخواین در شرفش باشین یا هیچکدام ، میتونین روى این نوشته ها بین ٤٠تا٨٠ درصد حساب کنین . چون این نوشته ها تحلیل من از کتاب ها و آن چیزى است که دیده ام(خیلى صادقانه درصد گفتم😅)

امیدوارم عموماً در شرفش باشین اگر دوست دارین.

  • دورخیز
۱۴
اسفند

زیاد هستند نظریه پردازان و روانشناسانی که به افراد توصیه میکنند برای خودت زندگی کن و فقط خودت را دوست داشته باش از با خودت تنها بودن لذت ببر.من منکر درستی این موضوع نیستم اما‌دوست داشتن...دوست داشته شدن...مگر میتوان از کنار این دو ساده گذشت؟ کم ندیدم افرادی را که محتاج لحظه ای تعلق خاطر کسی را داشتن هستند،چگونه می‌توان لذت این دو را نادیده گرفت و اثرش بر سلامت روان و جسم را انکار کرد.

اما ...همان طور که  دوست داشتن و دوست داشته شدن عامل آرامش و بالا رفتن مقاومت است ، بودن تنها یکی از آنها خانمان سوز است روح را مستهلک میکند و جسم را فرسوده...

خیلی ها هستند که خوب بلدن دوست داشته بشن ،یعنی از همه توقع دارن که بهشون محبت کنن و با کوچکترین حرفی نا امید و سرخورده میشن اما هیچوقت به این فکر نکردن که اطرافیانشون هم همین نیاز رو به صورت متقابل دارن اینا شخصیت های سلطه گرن 

گروهی هم هستن که فقط بلدن دوست بدارن یعنی فقط بلدن سرویس بدن و هیچوقت در روابط مختلف خودشون رو نمیبینن اینام شخصیت های قربانی دارن یعنی پله میشن برای بالا رفتن بقیه

پس اگر کسی را یافتید که هم خوب دوست میداشت و خوب دوست داشته میشد ...ساده از کنارش عبور نکنید.

با یه مثال ساده جان مطلب رو براتون باز میکنم...

وقتی میخوای هوای خونه عوض بشه یه پنجره رو باز میکنی، هوا دست و پا شکسته عوض میشه اما وقتی دوتا پنجره رو به روی هم باز میشن اون وقت اکسیژن خونه رو پر میکنه و یه نفس عمیق خیلی میچسبه.

وقتی دوست داری و دوست داشته میشی انگار دوتا پنجره رو به هم باز شدن و روحت داره نفس میکشه

بر خلاف اونایی که میگن واسه خودت زندگی کن من میگم واسه خودت هم که شده دیگران رو دوست بدار و بزار دوست داشته باشی .

خودتو رها کن ...

بزار این حس تمام وجودتو پر کنه

اونوقت میبینی که خیلی چیز های ساده به نظرت لذت بخش هستند 

به آدمای دورت توجه میکنی بدون اینکه اونا بهت توجه کنن

به فکر خوشحال کردنشون هستی بدون اینکه اونا توقع داشته باشن

و از حرف های آدم‌الکی های دورت اصلا ناراحت نمیشی...



  • دورخیز
۰۱
اسفند

دیشب قسمت شد در مراسمی به مناسبت این ایام حضور داشته باشم،از اوایل سخنرانی رسیدم و خیلی سریع جایی رو برای نشستن پیدا کردم ولی در کسری از ثانیه متوجه شدم بد جایی رو‌ برای نشستن انتخاب کردم ،  دور تا دورم‌ بچه های قد و نیم قد ‌ بودن و‌از همه بدتر یه پسر بچه تقریبا ۹ساله به گمانم با یه لانچیکو رو به روی من نشسته بود توجهی نکردن‌ چادرم ‌رو‌کشیدم‌ جلو ،‌ سرم‌ رو‌پایین ‌انداختم و سعی کردم گوش کنم  که صدای چند خانم که کنارم بودن بلند شد و داشتن در مورد اینکه چند روز به عید مونده حرف میزدن دیدم نمیشه تو‌ این صدا از سخنرانی استفاده کرد فقط همین قد از سخنرانی متوجه شدم که هیچ توضیحی در وصف حضرت زهرا و روحییات و اثراتشان بر ولایت گفته نمیشد و در مورد فضای مجازی و امثال این حرف زده میشد موضوع کاملا خوب بود و درست و از روایات بسیار خوبی استفاده میشد اما این کافی نبود جای این سخنرانی اینجا و در این شب به خصوص نبود.

بعد از سخنرانی مداحی برای ذکر مصیبت آمد و شروع کرد ، در میان اشعار زیبا و اثر گذار ناگهان حرف هایی میزد که اشک در چشم هایم خشک میشد و متعجبم میکرد که (این دیگه از کجا دراومد یهوو؟؟) به حجم زیادی از سطحی بودن میرسیدی و‌دلم‌ میسوخت که اینجا هم غریب و مظلومید حتی بین این همه اشک و آه بدون شناخت از ابعاد شخصیتی شما بدون درک از چرایی تحمل این سختی ها.

این چند مورد را گفتم‌ برای چند نکته ای که در مراسم به ذهنم رسید :

- اگر شما حرف های هیجان انگیز دیگری برای زدن باهم دارید یا برای خانه تکانی نگران هستید چرا شب تعطیلی وقتتان را اینجا هدر میدهید یعنی اینقدر وقت آزاد دارید که در مجلسی با سختی بنشینید و‌صدای بلند را تحمل کنید هیچ توجهی به صحبت ها نداشته باشید؟

 - تاکید بسیاری به آوردن فرزندانمان به مراسم مذهبی شده است اما نگفته اند این مکان را با شهر بازی اشتباه بگیرید و هر فریاد و‌جیغ و خنده ای را مجاز بدانید که البته  همه ی این ها به مادر و نوع نگاه او به مراسم‌عزاداری مربوط میشود(یاد ندارم‌ تو‌ بچگیم در روضه ها از کنار مادرم تکان‌ خورده باشم یا با صدای بلند حرف زده باشم)

-مردم ما چقدر از خطبه فدکیه میدانند؟ چقدر از صحبت های حضرت زهرا بعد از رحلت پیامبر خبر دارند؟ از این روند که چه شد عمر جلوه ی متمدنانه ی احترام به یادگار رسول خدا را از دست میدهد  و علنی به  بی احترامی برمیخیزد  اطلاع دارند؟از ظلم ستیزی خانم فاطمه زهرا چقدر برای ما گفته اند از روش و‌منش ایشان چقدر میدانیم ؟به جای بازگو کردن این بعد از شخصیت ایشان صرفاً از مظلومیت ، سیلی خوردن و...و بعد هم روضه های در هم که نیمی مستند و نیمی بی پایه هستند  جای این سخنان اگر در این شب ها نیست پس کی و‌کجاست؟

- اگر اصل ماجرا در جامعه جا می افتاد و‌ قهرمان های واقعی را در میان مردم از جنبه های دیگر مثل شجاعت و درستی و اثر گذار بودن معرفی میکردیم بخشی از فقر فرهنگی را میشد حل شده دانست.

این برداشت من از عزاداری دیشب بود و قطعاً هستند افرادی که این شب ها را به بهترین شکل گرامی بدارند.

  • دورخیز
۰۶
دی
من حقیقتاً آدم مرد ستیزی نیستم اما وقتی یه گروه از افراد جامعه مظلوم واقع میشن‌ و گاهی از حقوق طبیعی شون ‌هم محروم‌ میشن‌ خونم به جوش‌ میاد جوری حرف میزنم که هر شنونده ای قطع به یقین میگه این آدم سایه هر جنس مذکری رو‌ با تیر میزنه.اما هیچوقت تو‌ این زمینه حرفام‌ غیر منطقی به نظرم‌ نیامده.

- این که یه زن بخواد خودش برای حال خودش تصمیم بگیره که میخواد در آرامش تو‌خونه باشه و مدیریت منزل رو داشته باشه تا دیر تر شکسته بشه یا اینکه یکی دیگه میخواد بره بیرون کار کنه و هر دو رو ‌در کنار هم بخواد آیا خواسته عجیبیه؟”خطاب به آقایونی که همیشه میگن ما به خاطر خود خانما میگیم‌ کار نکنین اذیت میشین:)”
 
-آیا این طبیعیه که خانمی به دلیل عدم‌ ‌رضایت همسرش از ادامه تحصیل حتی تا مقطع دکترا محروم بشه؟ حالا همسرش یا میگه تو‌ که نمیخوای کار کنی چرا دکترا بگیری یا بگه دوست ندارم‌ تو‌محیطی که هستی هر جور آدمی هست یا کلاً با ادامه تحصیل خانما مخالف باشه فرقی در نتیجه کار نخواهد داشت."اونوقت خانما نمیتونن بگن تو محیط کارت خیلى زن هست من دوست ندارم برى:)"

-آقایونی که میگن وظیفه مادری مهمتر از کار های مدیریتی است و نباید مناسب مدیریتی رو در اختیار خانم ها قرار داد،آیا نقش پدری اهمیت ندارد؟آیا کسی هست که بگوید پدر بودن مهم نیست؟یا از اهمیت کمی برخوردار است؟
پس میتوان گفت مشاغل مدیریتی را مرد ها هم نباید داشته باشند چون بیشتر وقتشان را میگیرد؟

-چرا زنان وابسته باب میل تر هستند نسبت به زنان مستقل برای ازدواج؟چرا از استقلال زنان باید ترسید؟آیا یک مادر قدرتمند که جایگاه کاری خوبی دارد نمیتواند مادر مهربان و همسر دوست داشتنی باشد؟

-چرا عنوان کردن نمونه هایی از زنانی که بعد از قرار گرفتن در محیط کاری به همسرانشان خیانت کرده اند را دلیل ناسالم بودن محیط کاری برای زنان میدانیم و دلیل این اتفاق را شاغل بودن زنان میدانیم؟ با این حساب محیط های کاری در این سال ها برای مردان خطرناک تر بوده است ،چرا که بی مهری ها و خیانت های فراوانی بنیان بسیاری از زندگی ها را ویران کرده است و با این نگاه تنها دلیلش حضور مردان در محیط های کاری است ؟

-آیا قوانین ما بی طرف هستند و نگاه جنسی ندارند؟ چگونه مواردی از قبیل چگونگی اطاعت از همسر در قوانین آمده اما‌ هیچ قانونی با توجه به این گفته اما‌م صادق (ع) و صد ها گفته دیگر امامان و ‌پیامبر مبنی بر اینکه با زنانتان مثل گل رفتار کنید، با آنان با مهربانی و احترام صحبت کنید،کنار همسر بودن و‌شاد کردن دل او را معادل عبادت میدانند ، وظیفه مرد برای تأمین کامل همسر شامل خوراک و پوشاک و‌مسکن خوب و‌امکانات رفاهی را در نظر نمیگیریم؟ 
اگر بخواهیم ‌با قانون اسلام‌ پیش برویم‌ مردی که باعث اندوه همسرش میشود مرتکب گناه شده است مردی که بی احترامی میکند از حدود خدا خارج شده مردی که بعد از سال ها زندگی هنوز مسکن تهییه نکرده است قوانین مطرح شده در اسلام ‌را رعایت نکرده اما فقط کافی است زنی از روی ناراحتی به خاطر توهینی که به او‌شده است خانه را به قصد آزاد کردن فکرش و‌استراحت دادن به ذهنش ترک‌ کند دادگاه حق را به مرد میدهد که بله زنت چنین است و‌چنان...چرا حضرت زینب با آن نقش پررنگ اجتماعی و سیاسی را نادیده میگیریم و‌یا خطبه فدکیه حضرت زهرا را؟مگر نه آنکه وقار و صلابت از این خطبه میبارد به کلاس های تفسیر این دو بزرگوار که در احادیث آمده چرا اشاره نکنیم‌ برای اینکه به زنان حق فعالیت اجتماعی بدهیم 

-آیا درخواست داشتن حق تحصیل و‌کار برابر برای زن و‌ مرد خواسته ی زیادی است؟

-آیا اینکه زنی عاقل و بالغ بتواند برای خودش تصمیم بگیرد که چه چیزی او‌را از زندگی راضی میکند یا چه آینده ای را در کنار خانواده برای خودش متصور شود خلاف اخلاق و عقل است؟آیا زنان به حکم زن‌ بودن نمیتوانند جز مادری و همسری نقش دیگری بگیرند؟
این اما اگر ها فراوان است و گاهی حتی فکر کردن به آن ها خسته کننده هستند،چه راه طولانی و‌ پر زحمتی برای به دست آوردن حقوقمان باید طی کنیم.
ما زنان را جامعه اینگونه بار می آورد که عده ای ضد مرد و عده ای مثل زهرا ایت اللهی ضد زن به نظر بیایند
وقتی در رسانه ملی حرف از چند همسری میشود و در آن جمع هیچ مخالفی نیست یعنی بازگشت به عقب!
یعنی حتی نمیخواهند حرفی جز آنچه به نفع  خودشان  است بشنوند وگرنه این را همه میداندد که چند همسری در ایران ریشه خانواده را خواهد زد حال یا این درخت میافتد یا از درون تُهى میشود!فقط کافیست یک روز در مراکز مشاوره باشیم تا عمق فاجعه را ببینیم.
و چه چیز مهمتر از خانواده؟

  • دورخیز
۱۴
آذر

یکى از آشنایان که تو یه مجتمع بزرگ آمورشى تو بخش پیش دبستان مربى هست میگفت که تو این ایام به مناسبت میلاد پیامبر (ص) جشن و نمایش برگزار میکنن پرسیدم نمایشتون چیه گفت :

داستان یه زنبور عسله که صاحبش ازش میپرسه تو چجورى از شهد تلخ گلا عسل شیرین درست میکنى زنبور هم میگه من موقع این کار سه تا صلوات میفرستم براى همین عسل شیرین میشه...

من فقط خیره شده بودم به اون فامیلمون که این شوخیه حتماً آره؟؟ که اون بنده خدا پشت بندش گفت میدونم خیلى عجیبه برات ، خودمم اصلا موافق همچین نمایشى نسیتم اما هر چى میگم برام روایت و حدیث میارن که درسته و واقعاً همچین چیزى هست من بین اونا تنها مخالفم براى همین حرفم به جایى نمیرسه...

واقعا نمیدونستم چى بگم نا خودآگاه یاد اون بنده خدایى که تو برنامه سمت خدا گفته بود بادمجون ولایت حضرت امیرالمؤمنین رو پذیرفته بود افتادم...

که چى ؟ چه سودى میبریم از مطرح کردن این داستانا ؟ اخه آدم عاقل نباید بدونه که تو این کتب روایات و احادیث تعدادیشوو  تحریف شده هستند و به جز کسى که علم این کار رو نداره هیچکس توانایى تشخیص درست و غیر درست بودن این احادیث رو نداره؟؟؟ اینقدر سخته شما از عالمى بپرسى و به حرف چهار تا بى سواد که فقط با خوندن یه کتاب خودشون رو عالم دهر میدونن اکتفا نکنى؟ کارت مگه الکیه؟ تو مسئولیت تربیت نسل آینده ما رو که الان مثل خمیرِ منعطف تو دستات هستند رو به عهده دارى؟ نمیگى این بزرگ میشه اگه خیلى شانس بیاره خودش تحقیق میکنه میفهمه این حرفا همش الکى بوده دیگه به درست بودنِ حرفایه درستت هم شک میکنه؟؟؟ چرا فکر نمیکنیم که مسئول حرفایى که میزنیم هستیم؟ مگه حق الناس فقط با پوله ؟ نه جانم کسى که گوش مفت گیر میاره هرچى راست و دروغه تحویلش میده و با باور و اعتقاد مردم بازى میکنه کلاهش پسِ معرکه اس.

کى میخوایم دین رو با اصلش نگاه کنیم نه با حواشیه افسانه اى؟ 

تو اگه میخواى ویژه برنامه برى براى همچین مناسبت مهم و مبارکى یعنى فرصت دارى که یه بچه رو براى همیشه به نبوت پیامبر معتقد کنى یا بى اعتقاد چرا این فرصت رو با این کارا میسوزونین ؟

 کى میخوایم به دین همونقدر که جدى و علمى هست نگاه کنیم ؟

 چى از دین میخواد بمونه واسه ١٤٠٠سال بعد فقط خدا داند و خدا...  

  • دورخیز
۰۷
آذر

همیشه از اینکه کارایى که میخوام انجام بدم رو روى  کاغذ بنویسم و وقتى انجام دادم تیکشون بزنم لذت میبرم

انگار یه بارى از رو دوشم برداشته میشه انگار کار بیشترى انجام دادم و به ذهنم نظم میده.البته که میگن این کار براى مفید بودن روزتون و رسیگى به کارا و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خیلى میتونه کمک کنه اما من مثل یه تفریح بهش نگاه میکنم حس ترکوندن حباب یا خلال کردن پوست پرتغال یا نقاشى کشیدن حاشیه کتاب و هزارتا کار که ذهنمو آروم میکنه رو بهم میده . حالا همه اینارو گفتم که بگم چند روز پیش وقتى میخواستم کاراى روزم رو تو تاریخ ٥آذر بنویسم دیدم یه یادداشت نوشتم براى خودم که امیدوارم تو این تاریخ اتفاقاى خوبى برام افتاده باشه تاریخ ١٦خرداد رو هم زیرش زده بودم...

من زیاد این کارو میکنم که مثلا وقتى کتابى رو تازه شروع کردم اواخر کتاب براى خودم یه یادداشت مینویسم ولى این یکى فرق داشت حال عجیبى بود برام ١٦خرداد روزخیلى خوبى نبود...اتفاقاى خیلى خوبى برام نیوفتاده بود...٥آذر هم همچنان اون اتفاقات بد بودن تو زندگیم اما من ٥آذر حالم خوب بود کلى خندیده بودم و از کارایى که کرده بودم راضى بودم شب با تن خسته اما حال خوب اومدم که طبق معمول تیک کارایى که کردم رو بزنم زیر متنى که ١٦خرداد براى خودم نوشته بودم ،نوشتم...

از اون روز تا امروز اتفاق خوب فوق العاده اى برام پیش نیومده مشکلاتم هنوز هستن اما امروز هوا تمیز بود،کلى مفید بودم،شام دور هم یه عذاى جدید خوردیم و یه خاطره بامزه مامان تعریف کرد...امروز زندگى کردم 

من ١٦خرداد براى اتفاق ناراحت کننده اى که سر راهم قرار گرفته بود خیلى ناراحتى کردم و بى قرار بودم  و موضوع برام بزرگ بود اما الان بعد از گذشت چند ماه ساده تر بهش نگاه میکنم...

این قابلیت در همه انسان ها وجود داره ما براى مشکلات جا باز میکنیم ،سایز عوض میکنیم ،از پس همشون بر میایم فقط باید به خودمون زمان بدیم و راهش رو پیدا کنیم.

  • دورخیز
۰۳
آذر
مدتى پیش به قرار ملاقاتى میخواستم برم براى اینکه به طرف مقابلم جواب رد بدم . هیچ حرفى آماده نکرده بودم فقط میدونستم جوابم منفى خواهد بود.تمام.
رفتم جواب رد دادم و برگشتم تو مسیره برگشت حالم قابل وصف نبود در لحظه احساس کردم اشتباه بزرگى کردم و شاید زود قضاوت کردم اما با خودم حرف میزدم و دلدارى میدادم که نه حتما دارم احساسى فکر میکنم و حتما عاقلانه  ترین کار رو تو چند ساعت گذشته انجام دادم.
گذشت...
مدت ها کار من این شده بود که  تو ذهنم تمام دلایلم رو براى رد کردنش رو در رو بگم و جواب هاى اون رو تصور کنم .
مدل به مدل ،از روش هاى مختلف و با زبان هاى مختلف  حتى به لحن هاى متفاوتى که میتونستم حرف بزنم باهاش فکر میکردم.
بعد طبق چیزایى که خونده بودم میدونستم نوشتن خیلى میتونه بهم کمک کنه،یعنى روى یه کاغذ تمام فکر هایى که ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود پیاده کنم.
 نوشتم نوشتم ...حتى شک کرده بودم نکنه واقعا بهش علاقه داشتم و به خودم ظلم کردم ،اما فایده نداشت این روش هم که تو خیلى از شرایط بهم براى کنترل کردن افکارم کمک کرده بود راهى از پیش نبرد و من همچنان بعد از گذشت ماه ها دارم به این فکر میکنم میتونستم خیلى واضح دلیل جوابم رو براش بگم و منتظر توضیح باشم و بعد بهش جواب بدم.چقدراینجورى همه چیز متمدنانه (نمیدونم درست نوشتم یا نه) پیش میرفت و من الان حرف هاى بیات شده اى که در شرایط و زمان دیگه اى باید میزدم و نزدم رو براى خودم مدااااام دوره نمیکردم . و من رو با کلى سوال بى جواب که میدونم کاذب هستن و زاییده ذهنم مشغول نمیکرد.
حرف هاتون رو بزنید بزارید احساساتتون اونجایى که باید خودشون رو نشون بدن .ذهنتون  به اندازه کافى از چیزایى پر شده که راه چاره براش نیست ، نگذارید دور هاى باطلى که با یک حرکت سنجیده میشد هرگز دچارش نشد هم جاى ذهنتون رو تنگ کنه و انرژى رو ازش بگیره.
حرف زدن بهترین ابزار دفاعى ما انسان هاست تا روح و جسممون رو از افکار مسموم خالى کنیم.
پس همیشه حرف زدن بهتر از حرف نزدنه.
  • دورخیز
۲۱
آبان

یک روز خوب  می آید . 

روزی که با رنگ ناخن هایمان ، دماغ های چسب خورده یا نخورده مان ، ازدواج های نکرده در بیست و چند سالگیمان ، موهای بلند یا کوتاه ، آبی یا مشکیمان قضاوت نمی شویم . روز خوبی که حرف هایمان زیر سرپوش آهنی احتیاط نمی گندد . یک روز خوب می آید . روزی که دلواپس سوال های مطرح نکرده مان در مورد مسائل شخصی زندگی دیگران نیستیم . روزی که جای نقد یا تمجید از نوشته هایم در مورد رنگ رژلبم دیدگاه دریافت نمیکنم !


یک روز خوب که درک کنیم همه مثل ما ، مادرمان ، برادر و پدر و خواهرمان لباس نمی پوشند و حرف نمی زنند و فکر نمیکنند  و اگر کسی زندگیش با ما فرق داشت شبیه یک کشف جدید تا کمر از پنجره ی حریم خصوصیش نرویم داخل.


عزیزم میخواهم بگویم تو مسئول لاغر بودن ، چاق بودن ، دماغ گنده یا عملی ، لب های باریک یا تزریقی ، پرایدسفید یا ماتیزمشکی داشتن کسی نیستی. تو مسئول نگرانی برای دختر بیست و پنج ساله ای که مدرک کارشناسی ارشدش را بیشتر از شوهر کردن دوست دارد نیستی . تو مسئول دلواپسی برای رنگ مبلمان خانه ی سرور خانم که هیچ با دیوارهای خانه اش ست نشده نیستی !


باید روز خوبی بیاید . روزی که ما مسئولیت زندگی خودمان را سفت بچسبیم . کتاب های نخوانده و رویاهای فردایمان را سفت بچسبیم . به فرهنگ قضاوت نکردن و  بدگویی نکردن سفت بچسبیم .در آخر هم به قول دکتر هولاکویی عزیز به بهانه ی حقیقت و رک بودن نمی توانیم به حریم شخصی دیگران تجاوز و اظهار عقیده کنیم.

 

این مطلب رو امروز تو تلگرام خوندم مثل بقیه مطالب تلگرامى عجیب شعارى و زیادى روشن فکریه اما چیزى که جالب بود اینه که کسایى این پیام هارو بین خودشون رد و بدل میکنن و به به چه چه میگن که خودشون هسته اصلى پخش کردن این نوع نگاه ها هستن.

حرف هاى خوب نباید اونقدر دم دست باشه و دست مالى بشه که دیگه هیچ اثرى روى خواننده نگذاره.این فقط به تلگرام مربوط نمیشه به آدم ها هم نباید اینقدر همیشه حرفاى قشنگ زد که ارزشش رو از دست بده

 مثل جمله عاشقتم یا دوستت دارم.

وقتی به خرس تو ماشینه دوستت بگى عاشقتم قطعا این جمله در برابر کسى که لیاقتش رو داره اون بُرندگى  رو نخواهد داشت.

  • دورخیز