دورخیز

گاهی مجبوری برای رسیدن به آنچه میخواهی از جایی که ایستاده ای عقب تر بروی و دورخیز کنی.

دورخیز

گاهی مجبوری برای رسیدن به آنچه میخواهی از جایی که ایستاده ای عقب تر بروی و دورخیز کنی.

دانشجوی روانشناسی و علاقمند به نوشتن از آنچه بلده ، میبینه و حس میکنه.

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۴
آذر

یکى از آشنایان که تو یه مجتمع بزرگ آمورشى تو بخش پیش دبستان مربى هست میگفت که تو این ایام به مناسبت میلاد پیامبر (ص) جشن و نمایش برگزار میکنن پرسیدم نمایشتون چیه گفت :

داستان یه زنبور عسله که صاحبش ازش میپرسه تو چجورى از شهد تلخ گلا عسل شیرین درست میکنى زنبور هم میگه من موقع این کار سه تا صلوات میفرستم براى همین عسل شیرین میشه...

من فقط خیره شده بودم به اون فامیلمون که این شوخیه حتماً آره؟؟ که اون بنده خدا پشت بندش گفت میدونم خیلى عجیبه برات ، خودمم اصلا موافق همچین نمایشى نسیتم اما هر چى میگم برام روایت و حدیث میارن که درسته و واقعاً همچین چیزى هست من بین اونا تنها مخالفم براى همین حرفم به جایى نمیرسه...

واقعا نمیدونستم چى بگم نا خودآگاه یاد اون بنده خدایى که تو برنامه سمت خدا گفته بود بادمجون ولایت حضرت امیرالمؤمنین رو پذیرفته بود افتادم...

که چى ؟ چه سودى میبریم از مطرح کردن این داستانا ؟ اخه آدم عاقل نباید بدونه که تو این کتب روایات و احادیث تعدادیشوو  تحریف شده هستند و به جز کسى که علم این کار رو نداره هیچکس توانایى تشخیص درست و غیر درست بودن این احادیث رو نداره؟؟؟ اینقدر سخته شما از عالمى بپرسى و به حرف چهار تا بى سواد که فقط با خوندن یه کتاب خودشون رو عالم دهر میدونن اکتفا نکنى؟ کارت مگه الکیه؟ تو مسئولیت تربیت نسل آینده ما رو که الان مثل خمیرِ منعطف تو دستات هستند رو به عهده دارى؟ نمیگى این بزرگ میشه اگه خیلى شانس بیاره خودش تحقیق میکنه میفهمه این حرفا همش الکى بوده دیگه به درست بودنِ حرفایه درستت هم شک میکنه؟؟؟ چرا فکر نمیکنیم که مسئول حرفایى که میزنیم هستیم؟ مگه حق الناس فقط با پوله ؟ نه جانم کسى که گوش مفت گیر میاره هرچى راست و دروغه تحویلش میده و با باور و اعتقاد مردم بازى میکنه کلاهش پسِ معرکه اس.

کى میخوایم دین رو با اصلش نگاه کنیم نه با حواشیه افسانه اى؟ 

تو اگه میخواى ویژه برنامه برى براى همچین مناسبت مهم و مبارکى یعنى فرصت دارى که یه بچه رو براى همیشه به نبوت پیامبر معتقد کنى یا بى اعتقاد چرا این فرصت رو با این کارا میسوزونین ؟

 کى میخوایم به دین همونقدر که جدى و علمى هست نگاه کنیم ؟

 چى از دین میخواد بمونه واسه ١٤٠٠سال بعد فقط خدا داند و خدا...  

  • دورخیز
۰۷
آذر

همیشه از اینکه کارایى که میخوام انجام بدم رو روى  کاغذ بنویسم و وقتى انجام دادم تیکشون بزنم لذت میبرم

انگار یه بارى از رو دوشم برداشته میشه انگار کار بیشترى انجام دادم و به ذهنم نظم میده.البته که میگن این کار براى مفید بودن روزتون و رسیگى به کارا و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خیلى میتونه کمک کنه اما من مثل یه تفریح بهش نگاه میکنم حس ترکوندن حباب یا خلال کردن پوست پرتغال یا نقاشى کشیدن حاشیه کتاب و هزارتا کار که ذهنمو آروم میکنه رو بهم میده . حالا همه اینارو گفتم که بگم چند روز پیش وقتى میخواستم کاراى روزم رو تو تاریخ ٥آذر بنویسم دیدم یه یادداشت نوشتم براى خودم که امیدوارم تو این تاریخ اتفاقاى خوبى برام افتاده باشه تاریخ ١٦خرداد رو هم زیرش زده بودم...

من زیاد این کارو میکنم که مثلا وقتى کتابى رو تازه شروع کردم اواخر کتاب براى خودم یه یادداشت مینویسم ولى این یکى فرق داشت حال عجیبى بود برام ١٦خرداد روزخیلى خوبى نبود...اتفاقاى خیلى خوبى برام نیوفتاده بود...٥آذر هم همچنان اون اتفاقات بد بودن تو زندگیم اما من ٥آذر حالم خوب بود کلى خندیده بودم و از کارایى که کرده بودم راضى بودم شب با تن خسته اما حال خوب اومدم که طبق معمول تیک کارایى که کردم رو بزنم زیر متنى که ١٦خرداد براى خودم نوشته بودم ،نوشتم...

از اون روز تا امروز اتفاق خوب فوق العاده اى برام پیش نیومده مشکلاتم هنوز هستن اما امروز هوا تمیز بود،کلى مفید بودم،شام دور هم یه عذاى جدید خوردیم و یه خاطره بامزه مامان تعریف کرد...امروز زندگى کردم 

من ١٦خرداد براى اتفاق ناراحت کننده اى که سر راهم قرار گرفته بود خیلى ناراحتى کردم و بى قرار بودم  و موضوع برام بزرگ بود اما الان بعد از گذشت چند ماه ساده تر بهش نگاه میکنم...

این قابلیت در همه انسان ها وجود داره ما براى مشکلات جا باز میکنیم ،سایز عوض میکنیم ،از پس همشون بر میایم فقط باید به خودمون زمان بدیم و راهش رو پیدا کنیم.

  • دورخیز
۰۳
آذر
مدتى پیش به قرار ملاقاتى میخواستم برم براى اینکه به طرف مقابلم جواب رد بدم . هیچ حرفى آماده نکرده بودم فقط میدونستم جوابم منفى خواهد بود.تمام.
رفتم جواب رد دادم و برگشتم تو مسیره برگشت حالم قابل وصف نبود در لحظه احساس کردم اشتباه بزرگى کردم و شاید زود قضاوت کردم اما با خودم حرف میزدم و دلدارى میدادم که نه حتما دارم احساسى فکر میکنم و حتما عاقلانه  ترین کار رو تو چند ساعت گذشته انجام دادم.
گذشت...
مدت ها کار من این شده بود که  تو ذهنم تمام دلایلم رو براى رد کردنش رو در رو بگم و جواب هاى اون رو تصور کنم .
مدل به مدل ،از روش هاى مختلف و با زبان هاى مختلف  حتى به لحن هاى متفاوتى که میتونستم حرف بزنم باهاش فکر میکردم.
بعد طبق چیزایى که خونده بودم میدونستم نوشتن خیلى میتونه بهم کمک کنه،یعنى روى یه کاغذ تمام فکر هایى که ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود پیاده کنم.
 نوشتم نوشتم ...حتى شک کرده بودم نکنه واقعا بهش علاقه داشتم و به خودم ظلم کردم ،اما فایده نداشت این روش هم که تو خیلى از شرایط بهم براى کنترل کردن افکارم کمک کرده بود راهى از پیش نبرد و من همچنان بعد از گذشت ماه ها دارم به این فکر میکنم میتونستم خیلى واضح دلیل جوابم رو براش بگم و منتظر توضیح باشم و بعد بهش جواب بدم.چقدراینجورى همه چیز متمدنانه (نمیدونم درست نوشتم یا نه) پیش میرفت و من الان حرف هاى بیات شده اى که در شرایط و زمان دیگه اى باید میزدم و نزدم رو براى خودم مدااااام دوره نمیکردم . و من رو با کلى سوال بى جواب که میدونم کاذب هستن و زاییده ذهنم مشغول نمیکرد.
حرف هاتون رو بزنید بزارید احساساتتون اونجایى که باید خودشون رو نشون بدن .ذهنتون  به اندازه کافى از چیزایى پر شده که راه چاره براش نیست ، نگذارید دور هاى باطلى که با یک حرکت سنجیده میشد هرگز دچارش نشد هم جاى ذهنتون رو تنگ کنه و انرژى رو ازش بگیره.
حرف زدن بهترین ابزار دفاعى ما انسان هاست تا روح و جسممون رو از افکار مسموم خالى کنیم.
پس همیشه حرف زدن بهتر از حرف نزدنه.
  • دورخیز